زبان فارسی دری که یکی از شاخه های زبانهای هندوایریانی می باشد، روزگاری در جغرافیای بزرگ با آن تکلم می شد که امروز این جغرافیای بزرگ به بخشهای متعدد وکوچک تقسیم شده است که هر کدام دارای استقلالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می باشد.
این جغرافیای بزرگ شامل افغانستان امروزی، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، هندوستان آنروزی که امروز به شاخه و دسته های کوچک دیگر تقسیم شده است و همچنان ایران، ترکیه و عراق امروزی و بعضی ساحات دیگری که امروز زیر اثر کشورهای دیگر هستند که خود دارای استقلالیت سیاسی نمی باشد. بطور نمونه میتوان از قسمت های چین، بین النهرین نام برد.
یکی از کشورهای که با زبان فارسی پیشنه تاریخی وطولانی دارد ، کشور هندوستان و پاکستان امروزی است. کشوری پاکستان که در سال 1947 میلادی، استقلال سیاسی خود را از کشوری هندوستان گرفت، با اعلان کشوری مستقل که با تاریخ و فرهنگ زبان فارسی دری پیشینه طولانی دارد، گسست ایجاد شد.
با اعلان زبان اردو به زبان ملی و قومی این کشور سبب گردید که زبان شیرین و زیبای فارسی دری که پیشینه 800 سال سابقه و حاکمیت بر این جغرافیا را داشت، کم کم از مکالمات روزمره برچیده شود و به حاشیه رانده شود.
هر چند نشانه های زبان فارسی دری تا هنوز بر در و دیواری بناهای تاریخی این کشور نقش شان از دور نمایان است، ولی متاسفانه امروز این زبان به حاشیه رانده شده و استفاده ی آنچنانی ندارد. اما بانهم میتوان در میان عده ی از شهروندان این کشور افرادی را یافت که با زبان فارسی دری تکلم می کند و آشنای دارد و زبان مادری شان اصلا چیزی دیگری می باشد و امروز با لهجه های مختلف و شکسته میتواند که با زبان فارسی دری نیز تکلم نماید..
هرگاه خواسته باشیم نگاه بر وضعیت زبان فارسی دری در این کشور داشته باشیم، در دانشگاه های بزرگ و مختلف این کشور دیپارتمنت های زبان فارسی دری وجود دارد که میتوان به عنوان یک ادرس معتبری علمی به آن اشاره کرد. اما این ادرسها فقط در حوزه علمی و اکادمیک باقی مانده و زمینه سازی ترویج و دوباره گسترانیدن این زبان را نتوانسته است مساعد نماید.
هر چند که در زمینه پیشینه تاریخی این زبان اشاراتی رفت، بانهم میتوان این زبان را با لهجه های مختلف و پراگنده ی تاهنوز درمیان شهروندان این کشور یافت که بدان تکلم می کند و در مکالمات روزمره از آن استفاده می کند. به عنوان نمونه میتوان از لهجه ی قندهاری، لهجه شرین هزاره گی و بعضی لهجه های خاصی که توسط اقوام غیر فارسی زبان مثل پشتونها، بلوچها و اقوام دیگر استفاده می شود نام برد. البته این استفاده از زبان فارسی دری به قدری نیست که بتواند یک فارسی زبان که بیرون از کشور میآید مشکلات شان را در بخشهای مختلف حل نماید. ولی بانهم میتوان در شهرهای کویته، پیشاور و شهرهای که مهاجرین در آن حضور داشته و دارند این زبان را یافت. بیشترین افرادی که میتواند با زبان فارسی دری تکلم کند دوکانداران است که درکارهای تجارتی و شهری مصروف بکارند. اما درباب هزاره ها که تاهنوز مشکل لهجه ی بودن و مستقبل بودن زبانشان را حل نتوانسته است، این زبان به عنوان زبان مادری شان استفاده می شود.
چیزی که در ترویج و انکشاف بیشتری این زبان درین کشور نمیتوان نادیده گرفت، مهاجرت های چند سال اخیر است که با ایجاد مدارس و مکاتب به زبان فارسی دری و تدریس با این زبان و ارتباطات و مکالمات روزمره با باشندگان اصلی این کشور سبب گردیده است که عده ی زیادی از شهروندان که با مهاجرین مراوده و ارتباطات برقرار کرده اند از این فرصت استفاده نموده و زبان فارسی دری را فرا گیرند.
در مساله مهاجرت چیزی را که نمیتوان نادیده گرفت و ناخواسته بر ما تحمیل می شود، تاثیرگذاری و تاثیر پذیری از فرهنگ، رسوم و عنعنات مهاجرین بر ساکنین اصلی و بر عکس ساکنین اصلی بر مهاجرین است که این مساله را در مورد زبان نیز نمیتوان نادیده گرفت.
لطافت و شرینی این زبان از یکسو، قواعد و قوانین دستوری آن از سوی دیگر بیشتر به آسانی و فراگیری این زبان کمک کرده است که تا افرادی غیر فارسی زبان به زودی آن را فرا بگیرند.
در پایان می خواهم که ازعلامه اقبال لاهوری که خود از بزرگترین شاعران فارسی دری می باشد یاد آوری نمایم که در شیرینی و لطافت این زبان سروده است که:
گرچی هندو درغذوبت شکر است طرزی گفتاری دری شرینتر است!
تهدید می کنید که با یک گلوله ام
یامی زنید آتشی در آب و دانه ام
یا ذبح شرعی ام بنمایید یا به جبر
آواره می کنید مرا ز آشیانه ام
ای کرگسان پیر من از کوچ خسته ام
گر خون من به جای می و شیر سر کشید
گرجسم من به آتش و زنجیر درکشید
خاکسترم به باد برقصند درهوا
این روح سرکش ازفلک پیر برکشید
ای زاغهای پیر من از مرگ رسته ام
من سال هاست از قفس تان رهیده ام
چندیست بند ودام نیامان بریده ام
با بال خویشتن بپرم درفضای خویش
خود را زباتلاق جدایی کشیده ام
با اینکه شاخه شاخه، جدا، دسته دسته ام
آزادی هم غرورمن وهم توان من
دنیای من خیال من وآشیان من
با او همیشه سرخوش وسرمست وزنده ام
اوبال وقوت وهستی وروح روان من
بی وی ز باغ خلد برین دست شسته ام
(نقیب الله " جهش"